بازی زمونه
به قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: یک شنبه 22 تير 1398

دنیا درد و دلتنگی و خاطرات خاک خورده در ذهنش که با زخم های عمیقی به یادگار مانده بود
و
نظرات شما عزیزان:
14:53
بازی زمونهبه قلم : امیرعباس تاریخ نگارش: یک شنبه 22 تير 1398 ![]() پسر پیش خود می گفت هیچگاه عاشق نخواهم شد و محال است به کسی دل دهم!
همیشه شکست های عشقی دیگران را ابلهانه می دانست و به تمسخر می گرفت و سرزنش دوستانش شده بود کار هر روزش.
از کلمه های جدایی و تنهایی و سیگار سخت تنفر داشت و به خیالش کسانی که از تنهایی و جدایی رو به سیگار آورده بودند را آدم هایی بی اراده و غیر قابل بخشش می دانست.
روزها از پی هم می گذشت تا اینکه یک روز پسر احساس عجیبی در دلش داشت، انگار ته قلبش چیزی تکان می خورد.
تا به خود بیاید سخت عاشق شده بود و وابسته.
مدت ها گذشت و از آن چیزی که می ترسید سرش آمد و او مانده بود با عشقی نافرجام و شکست خورده.
دیری نپایید، تنهایی و جدایی سراغش آمدند و مانده بود پای یک
دنیا درد و دلتنگی و خاطرات خاک خورده در ذهنش که با زخم های عمیقی به یادگار مانده بود و خیره شده بود به سیگار در دستش که این روزها عجیب در دلش جا گرفته بود. نظرات شما عزیزان: |
آقای من امشب غزل تغییر کرده شعرم فضای تازه ای تصویر کرده شعرم همیشه گفتن «آقابیا» بود ذکر قنوتم خواندن «آقا بیا» بود امشب ولی دیدم که اینجا جای تو نیست بین تمام قال ها آوای تو نیست دیگر میا اینجا کسی در فکرتان نیست اصلا نیاز هیچ کس صاحب زمان نیست زنها گرفتار اصول خاله بازی مردان پی راهی برای پول سازی در اولویت کسب و کار است و تجارت حالا اگر فرصت زیاد آمد، عبادت روزی هزار و خورده ای دعوا سرِ پول اصلا تمام حرص و جوش ما سر پول این سینما هم که طرفدارش زیاد است بیچاره مأمور بلیط کارش زیاد است یا "مش ماشالا" یا "وفا" یا "کیفر" و "آل" این تازه بحث سینما، منهای فوتبال هی اِل کلاسیکو، پلی آف، لیگ برتر یک جمعه ی حساس و شهرآورد دیگر کنسرت موسیقی پاپ و رپ، کلاسیک میز و موبایل و ماشین و ویلا و پیک نیک جشن تولد، سیسمونی، عقد و عروسی آهنگ تازه، تیپ نو، موی تیفوسی! شیطان ملعون لشکری کرده مهیّا ذهن من و امثال من درگیر اینها حالا تو اصلا جای من، با این مشقت وقت دعای ندبه می ماند برایت؟! جمعه که تعطیل است و دائم خواب ماندیم خیلی هنر کردیم اگر یک عهد خواندیم! ما شیعه ایم اما فقط در ثبت احوال! ما بی بخاریم و گرفتاریم و بی حال مارا هوای نفسمان بیچاره کرده با هر گناهی بینمان افتاده پرده عیسی نفس! جانی بده این مرده ها را لطفی کن و دستی بکش روی دل ما آقای من بیدارمان کن این چه حالیست؟ ولله در افکارمان جای تو خالی است! مردیم از بس حرص و جوش پول خوردیم! از تو جدا ماندیم و آخر گول خوردیم آقا ببخشم جان تو! جان عمویت! شرمنده از روی توام، قربان رویت پایان شعرم را عوض کردم دوباره از شعرهای قبلی ام خواندم دوباره «دق کردم از بس گریه کردم کی میایی؟» امّید وارم جمعه ی دیگر بیایی!
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان تنهای مهربان فقط خدای مهربان و آدرس amirabbas313.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
|